تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

در فضای مجازی در حال وب گردی بودم و نه ول گردی...

صفحه ای باز شد

در آن صفحه شعری از استاد موید نوشته شده بود

حیفم آمدم ننویسم...

 

مهر تو را به عالم امكان نمي دهم

اين گنج پر بهاست من ارزان نمي دهم

گر انتخاب جنت و كويت به من دهند

كوي تو را به جنت و رضوان نمي دهم

نام تو را به نزد اجانب نمي برم

چون اسم اعظم است به ديوان نمي دهم

جان مي دهم بشوق وصال تو يا حسين

تا بر سرم قدم ننهي جان نمي دهم

اي خاك كربلاي تو مهر نماز من

آن مهر را به ملك سليمان نمي دهم

مارا غلامي تو بود تاج افتخار

اين تاج را به افسر شاهان نمي دهم

دل جايگاه عشق تو باشد نه غير تو

اين خانه خداست به شيطان نمي دهم

گرجرعه اي زآب فراتت شود نصيب

آن جرعه را به چشمه حيوان نمي دهم

تا سر نهاده ام چو مؤيد بدرگهت

تن زير بار منت دونان نمي دهم

--------------------------

بسیار زیبا و روان و دلنشین است


برچسب‌ها: استاد سید رضا موید خراسانی, شعر, آیینی, امام حسین, نون و القلم,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

 

در این آشیان سبز شما ماندگار شدیم

نوکر شدیم و سپس عالیجناب شدیم

در این حریم کبریایی ، ای بانو

زمین، بهشت گشت و ما غافلان شدیم


برچسب‌ها: حضرت معصومه, قم, شعر آیینی, مذهب, عکس نوشته, بی نشان,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |


نگاهي به من از براي شماتت مكن

بر ديده حسرت نظر زلف يار مكن

*

ابراهيم خليل چونكه گشت رها از نار

به عشق زهرا ، خدا گفت: اي آتش اثر مكن


در آن مدينه ي غربت زده و كوچه هاي منجمد

اي آتش نامرد ، خودت را بر  آن درب مشتعل مكن


هست ام ابيها پشت درب ، مادر خون خدا

پرده ي كعبه سوخت ديگر ، اي آتش معصيت مكن


دو شنبه بود و مراعات بي نظيري رخ داد بينِ

ياس و سيلي ، قرآنِ نيلي ، اي آتش تو ديگر هيچ دخالتي مكن

*

همان كه هستي تصديق آيه ي تطهير كافي است اي بانو

خودت را در ميان اين حراميان گرفتار مكن

 

 

****

شمس جمال صديقه ي كبري ، فاطمه الزهراصلوات


18 اسفند 1392


برچسب‌ها: شعر, آييني, فاطمي, حضرت زهرا, آتش, فاطميه, ,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
بیا که دلـــهای مردمان خـالی است
ز مهر و عشق و ایمان عاری است

در این زمـــانه ی تلــــخ و شـــور و بی مزه
به انتظار نشستنم برای تو شیرین کاری است

چـــــه جنـــــــگ هـــا کـــه آغــاز کــرد عقــــــل
 وعشق
به دنبال سرسپردن به کوچ زمستانی است

به چرخـــش آفتاب و ماه فلک ســوگند کـه...
پس از زمستان نیز در پی اش بهارانی است

دل خشکیـــده ام به عطـــر زلـــــف یار ، تَر گشت
که همچنان شوق وصالش از حجاز جاری است...

 


برچسب‌ها: امام, زمان, مهدي, شعر, آييني, غزل, بي, نشان, نون, و, القلم, محمد, صادق, غلامي, مرادحاصلي,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

جـــام مـي را بـه وصالـــش تمنـا كردم
كه به معراج علي رفتم و ســـودا كردم

من همان ذره ي ِ حــق طلب نا چــيزم
كه به درگاه علي مي روم و خورشـيدم


--------
سودا=عشق ، شور و شوق


برچسب‌ها: سودايي, ذره, امام علي, معراج, اميرالمومنين, شعر آييني, محمدصادق, غلامي, مرادحاصلي, بي نشان,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

از یار تمنایی کن
که در این زندگی یخ زده ی من
بدرخشد
و بتابد خورشید وار
از یار بخواه
تا که قلب خشکیده ی من را بشوید به شرابش
وز عشق طلب کن
که ضمیرش به طرب انگیزد مجنون را
از یار خبر ده
چون درین جمعه نیامد خبری از دل ایام...
  * * *
که گذشت هفته به هفته
در دلم داغ فراوان
که از آن نور درخشان
بدرخشد رخ رخشان

------ -- -- -- ------
جمعه
92/12/9

 


برچسب‌ها: خبر, شعر اييني, امام زمان, امام مهدي, ظهور, بي نشان, محمدصادق, غلامي, مرادحاصلي, نون, و, القلم,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

بي بهانه مي گريم
خانه ي غم هايم آباد است
دلِ من ، منجمد و ظالم گشت

عشق از خانه به مبدا برگشت


اما...
گم شده اي دارم من
افسوس كه از عشق خبري نيست ديگر
نيست ديگر در اين خانه ي مهدوم دلم
هيچ سرخط و نشانه
از آن مهر و صفايِ قديمي

كه به ويرانه مبدل گشته


هست آهي... نيست ماه و هيچ مهتابي
كه در آن صبح جديد
 و در آن صبح سياه
غروبش نم نم بود

بي غم و نسبي بود


***


كه مردم همگان

 بگزاردند          نمازش را
خواندندش          تلقينش را
بردنش             از ياد حديثش را
با خودش برد ، شب ، ماهم را...


برچسب‌ها: دوري از خدا, شعر آييني, سپيد, بي نشان, نون و القلم, گريه, محمدصادق غلامي, مرادحاصلي,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

بقیه در ادامه مطلب...

برای مشاهده در اندازه اصلی بر روی آن کلیک کنید


برچسب‌ها: امام, حسین, محرم, عاشورا, نون و القلم, imam, hussain,

ادامه مطلب
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

درس اخلاق ایت الله اراکی:

انسان در هر مرحله از مراحل کمال باشد امکان اینکه فساد بر او عارض شود، وجود دارد. فلذا باید هوشیار باشد، باید مواظب باشد و همیشه خودش را زیر نظر داشته باشد.مراقبت از دل، مراقبت بر عمل ومراقبت بر فکر این سه نوع مراقبه را انسان همیشه باید داشته باشد تا دچار لغزش نگردد. مخصوصاً اهل علم و کسانی که به شکلی می خواهند مردم را هدایت کنند و در راه هدایت مردم باشند. ما باید بیش از سایر اقشار مردم مواظب خودمان باشیم. باید ببینیم نیت ما چیست؛ نیّت ما برای درس خواندن، نیّت مان در عبادت، نیّت در کارهایی که انجام می دهیم. اگر نیت مان درست نیست، از خدا بخواهیم که به ما نیّت خالص بدهد و هم خودمان در اصلاح نیت دخالت کنیم.

 


برچسب‌ها: درس اخلاق, ایت الله اراکی, نون و القلم, وبلاگ,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

 

 

 

براي مشاهده در سايز اصلي بر روي تصاوير كليك كنيد


برچسب‌ها: امام مهدي, امام زمان, صاحب الزمان, نون و القلم, پوستر,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

 

اللهـــــــم احفظ و انصر قائدنا الامام الخامنه ای



برچسب‌ها: امام, خامنه ای, رهبر, ایران, عزیز, نون, ن, والقلم,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

نام کتاب : عالم برزخ در چند قدمی ما

مولف: محمد محمدی اشتهاردی

 

توجه

این کتاب بسیار تاثیر گذار می باشد و توصیه می شود که حتما مطالعه نمایید

 

قسمتی از متن کتاب:

 

 

قدرت عظيم عزرائيل، و كمك او در تلقين نمازگزار

 

رسول خدا(صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: در شب معراج، خداوند مرا به آسمانها سير مى‏داد، در آسمان فرشته‏اى را ديدم كه لوحى از نور در دستش بود، و آنچنان به آن توجه داشت كه به جانب راست و چپ نگاه نمى‏كرد و مانند شخص غمگين، در خود فرو رفته بود، به جبرئيل گفتم اين فرشته كيست؟

 

گفت: اين فرشته، فرشته مرگ (عزرائيل) است كه به قبض روحها اشتغال دارد، گفتم مرا نزد او ببرد تا با او سخن بگويم، جبرئيل مرا نزدش برد، به او گفتم: اى فرشته مرگ! آيا هر كسى كه مرده يا در آينده مى‏ميرد، روح او را قبض كرده‏اى يا قبض مى‏كنى؟.

 

عزرائيل‏ گفت: آرى.

 

گفتم: خودت نزد آن‏ها حاضر مى‏شوى.

 

گفت: آرى، خداوند همه دنيا را آنچنان تحت اختيار و تسلط من قرار داده، همچون درهمى كه در دست شخصى باشد، و آن شخص، آن درهم را در كف دستش هرگونه بخواهد جابجا نمايد، و هيچ خانه‏اى در دنيا نيست مگر اينكه در هر روز پنج بار به آن خانه سر مى‏زنم، وقتى كه گريه خويشان را مى‏شنوم به آنها مى‏گويم: گريه نكنيد، من باز مكرر به سوى شما مى‏آيم، تا همه شما را از اين دنيا ببرم

 

طبق روايت ديگر، عزرائيل گفت: هر روز پنج بار وارد هر خانه‏اى مى‏شوم، و با افراد اهل خانه مصافحه مى‏كنم، و به صغير و كبير آنها از خودشان آگاهترم.

 

پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: هنگام اوقات نماز، عزرائيل با مردم مصافحه مى‏كند، و به آنها كه نماز را در اول وقت مى‏خوانند، گواهى به لا اله الا اللّه و محمد رسول اللّه را هنگام مرگ تلقين مى‏نمايد، و شيطان را از آنها دور مى‏سازد، و نيز فرمود:

 

كفى بالموت طامه يا جبرئيل: اى جبرئيل، مرگ به عنوان يك فاجعه وحشتناك (براى موعظه انسان و مجازات او) كافى است

 

جبرئيل گفت: حوادث بعد از مرگ، فاجعه آميزتر از خود مرگ است.

 

 

برای مطالعه ی کل کتاب به صورت آنلاین کلیک کنید

 


برچسب‌ها: عالم برزخ در چند قدمی ما, دانلود, کتاب, آنلاین, متن کتاب, نون, و, القلم, کتاب نامه,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

آثـــــــار ایمـان بر اعضــــا و جـوارح


(بدان ای سالک راه خدا)! ایمان محصول کارکرد عقل است و امری درونی و قلبی است، اما تا ایمان می‌آید، لوازم وجودی آن نیز به دنبالش می‌آید که این لوازم وجودی بر همه اعضای انسان اثرگذار است. وقتی ایمان بر روی زبان اثر می‌گذارد، نتیجه‌اش مثلا می‌شود شهادتین و اعتراف زبانی، اثر ایمان بر سایر اعضا هم متناسب با آن عضو است که باید ملتزم به احکام الهی شوند. در روایتی داریم که از امام صادق(ع) درباره اسلام سؤال شد. حضرت در جواب فرمودند: «دین الله اسمه الاسلام و هو دین الله قبل ان تکونوا حیث کنتم و بعدان تکونوا» نام دین خدا اسلام است و این تغییرپذیر نیست، هم قبل از بودن شما، هم بعد از بودن شما و هم‌حین بودنتان، درهمه زمان‌ها دین خدا اسلام است. (بحارالانوار، ج 65، ص 259). این همان معنای «ان‌الدین عندالله الاسلام» (ال عمران- 19) است. حضرت می‌فرمایند: از ازل تا ابد، دین خدا «اسلام» است. اما منظور از این اسلام، کدام اسلام است؟ منظور همان اسلامی است که فرمود: «من اسلم وجهه‌الله» یعنی انسان باید وجه و سوی دلش رابه خدا کند، که این اسلام همان ایمان است. بعد حضرت در ادامه می‌فرماید: «فمن اقر بدین‌الله فهو مسلم، و من عمل بما امرالله عزوجل به فهو مومن» هر کس به دین خدا اقرار کند، مسلمان است و هر کس به آنچه خدای عزوجل امر فرموده عمل کند، مومن است. (همان) اگر کسی با زبانش به مجموعه دین الهی یک اعتراف زبانی کند این شخص مسلمان است و اگر به آنچه اعتراف کرده عمل کند مومن است. یعنی اگر کسی از نظر درونی دلش به دین تعلق پیدا کرده باشد و اعتقاد به این مجموعه مرکب دردلش وارد شده باشد، نتیجه‌اش این است که این پذیرش درونی نه تنها بر زبان، بلکه بر تمام اعضای او اثر می‌گذارد. وقتی اثر گذاشت این شخص مسلمان مومن است. اما اگر فقط زبانی بود مسلمان است ولی مومن نیست.(1)
1- سلوک عاشورایی، آیت‌الله شیخ مجتبی تهرانی، منزل چهارم، ص 56


برچسب‌ها: سلوک, عارفانه, سلوک عارفانه, آثار ایمان بر اعضا و جوارح, آثار, ایمان, بر, اعضا, و, جوارح, كتاب, سلوک, عاشورایی, آیت‌الله شیخ مجتبی تهرانی, آیت‌, الله, شیخ, مجتبی, تهرانی, ن و القلم, نون, , , ,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

مساله اسما و صفات و نسبت آنها با یکدیگر و همچنین کیفیت ارتباط هر یک از آنها با ذات از جمله مسائل عمده و بنیادی است که در عین حال بسیار بغرنج و پیچیده نیز به شمار می آید ممکن است برخی اشخاص از طرح این مساله به این صورت در شگفتی شوند و بپرسند اهمیت این مساله در چیست ؟ و چرا باید آن را باید یک امر عمده و بنیادی به شمار آورد ؟ در مقام پاسخ به این اشخاص باید گفت بررسی مساله اسم و صفت با موضوع مهم ماهیت زبان ارتباطی محکم و مستقیم دارد و بررسی دقیق در باب ماهیت زبان می تواند به ادراک ما از ماهیت انسان کمک کند .

در این مساله نیز نمی توان تردید داشت که شناخت و معرفت انسان تنها طریق معرفت حقّ تبارک و تعالی به شمار می آید  و کسی که خود را نشناسد هرگز نمی تواند به معرفت پروردگار دست یابد . ادراک و اراده که از ویژگی های ذهن و زبان شناخته می شوند از یک سلسله توانایی ها و اصول برخودارند که هیچ موجود دیگری در این جهان از آن برخوردار نیست و پیچیده ترین دستگاههای خودکار نیز از عهده فهم و ادراک آن بر نمی آید .

در میان ویژگی ها و آثار گوناگون زبان جنبه خلاق بودن آن اهمیت فراوان دارد و همه شگفتی هایی که به سرنوشت بشر مربوط می شود از همین خلاقیت ناشی می شود . در اثر خلاقیت زبان است که می توان گفت تعداد جمله هایی که هر فردی از افراد انسان می تواند بر زبان آورد در زمره شماره های نجومی قرار می گیرد .حقایق بزرگی که در عالم ذهن و زبان مطرح می شود به گونه ای است که اشخاص سطح اندیش به آسانی نمی توانند به آن دست یابند .

 

نکته جالب توجه این است که برخی از حقایق مربوط به زبان در اثر کثرت بداهت و شدت آشکارگی از نظر پنهان بوده و دریافت آن به آسانی صورت نمی پذیرد . به همین جهت است که برخی از اندیشمندان از روزگار باستان تا به امروز به این مساله اشاره کرده و روی نقش آشنایی زدایی تاکید گذاشته اند . کسانی که در ساحل دریا مسکن می گزینند ، آن چنان با صدای امواج آن آشنایی پیدا می کنند که تو گویی این صدا در گوش آنان طنین افکن نمی گردد. انسان با واژه های زبان مادری خود و چگونگی کاربرد آنها آنچنان آشنایی و انس و الفت دارد که از هرگونه تامل کردن درباره آن خودداری می کند و در اثر همین تامل نکردن و درنگ نداشتن است که برخی از حقایق زبان برای او پنهان می ماند.

دوری جستن از روزمرگی و ترک عادت های عامیانه و بالاخره آن چه در اصطلاح برخی از ارباب ادب آشنایی زدایی خوانده می شود برای درک حقایق مربوط به زبان لازم و ضروری شناخته می شود. شاعر عارف حافظ شیرین سخن به همین مساله اشاره دارد آن جا که می گوید :

بقيه در ادامه مطلب...

برچسب‌ها: اسما, حسنی, صفات, حق, دکتر, دینانی, ابراهیمی, ن, و, القلم,

ادامه مطلب
تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

مشکل همیشگی تاریخ برآمده از این است که عده‌ای تصور می‌کنند حقیقت جعبه‌ای بسته‌بندی شده است که شخص معینی آن را در اختیار دارد و مادامی که چنین تصوری از حقیقت وجود دارد، نمی‌توان به نتیجه‌ای رسید.

دینانی با بیان این که حقیقت جعبه‌ای بسته‌بندی شده نیست، اظهار کرد: مادامی که ما حقیقت را بسته‌بندی شده تصور کنیم، گفت‌وگویی میان ادیان محقق نخواهد شد و تجربه نشان داده است که این نگاه به جایی نمی‌رسد؛ چرا که این ما نیستیم که حقیقت را بسته‌بندی می‌کنیم و ما مالک حقیقت نیستیم، بلکه این حقیقت است که مالک ماست و ما حداکثر می‌توانیم به آن تقرب بجوییم.

مشکل انسان این است که یک فرد چگونه می‌تواند از مخفیگاه فردانیت خود خارج شود و با فرد دیگر ارتباط برقرار کند و این مشکلی است که در روزگار ما در قالب فردگرایی شدت یافته است چرا که دنیای امروز کلی طبیعی ابن سینا را نفهمیده است

وی با اشاره به جهان ارتباطات و فرصت‌ها و تهدیدهای برآمده از آن، گفت: در اثر ارتباطات، اختلافات زایل شده و در نتیجه، الان بهتر می‌توان دید که اختلافات اصلی بشر چیست. همچنین حوزه زندگی خصوصی در معرض تهدید قرار گرفته است، تا جایی که تکنولوژی و سیستم اطلاعات جهانی قادر است، فرد را در خلوت او کشف کند و انسان در این شرایط به فکر هویت خود افتاده است.

این استاد فلسفه افزود: انسان نمی‌داند هویت واقعی او کدام است و شعرا و حکما و نویسندگان از این سخن می‌گویند که «من»، «ما» شود و در اینجا این پرسش مطرح ‌می‌شود که آیا این «من»هاست که باید «ما» شود یا «ما»هاست که باید «من» شود و این «ما» و این «من» به چه معنا و کدام است؟

دینانی مشکل جامعه امروز را انکار کلیت دانست و گفت: همان‌گونه که خدا نظیر و شبیه ندارد افراد انسانی نیز شبیه ندارند، اما مشکل انسان این است که یک فرد چگونه می‌تواند از مخفیگاه فردیت خود خارج شود و با فرد دیگر ارتباط برقرار کند. این مشکلی است که در روزگار ما در قالب فردگرایی شدت یافته است؛ چرا که دنیای امروز کلی طبیعی ابن سینا را نفهمیده است. ابن سینا می‌گوید فرد اگر چه فرد است اما تبلور یک کل است و اگر تبلور یک کل دیگر نباشد تا ابد نمی‌تواند به فرد دیگر راه پیدا کند.

استاد بازنشسته دانشگاه تهران با بیان این که فهمیدن «من» برای دنیای امروز و شاید همیشه دشوار بوده است، عنوان کرد: مولانا به ساده‌ترین وجه معظل «من» را بیان و حل کرده است. براساس نگاه مولانا، ما یک «من» انضمامی داریم که در قالب آن، هر لحظه یک «من»یم و یک «من» واقعی نیز وجود دارد که پشت همه این «من»هاست. ما «من»‌های انضمامی را می‌شناسیم، اما «من» واقعی فراموش شده و «من»های قلابی به جای آن نشسته‌اند و همواره بین این «من»های انضمامی جنگ جریان دارد.

دینانی در تبیین نسبت «من» واقعی و «من» انضمامی گفت: یک نظر این است که «من» واقعی در تاریخ و در تطور افقی زمان ظاهر می‌شود، اما در نگاهی دیگر «من» اصیل نه در تاریخ، بلکه در سیر عمودی جست‌وجو می‌شود. در این رویکرد به «من» واقعی است که امکان ارتباط میان افراد، به گونه‌ای خاص فراهم می‌شود.

اگر مطلقاً به گذشته بی‌اعتنا باشیم آینده نخواهیم داشت و گذشته محض و بدون توجه به آینده هم پاسخگوی ما نخواهد بود، بنابراین با پیوند دادن گذشته و آینده راه عمودی و به سمت بالا گشوده خواهد شد

 چهره ماندگار فلسفه ادامه داد: در اینجاست که ضمن این که به آینده توجه داریم و همان اندازه که به آینده توجه داریم، متوجه گذشته نیز هستیم و گذشته و آینده را که به هم گره زدیم، «آن» اصیل و واقعی روی می‌نماید. در حالی که اگر مطلقاً به گذشته بی‌اعتنا باشیم، آینده نیز نخواهیم داشت و گذشته محض و بدون توجه به آینده هم پاسخگوی ما نخواهد بود، بنابراین با پیوند دادن گذشته و آینده راه عمودی و به سمت بالا گشوده و امکان گفت‌وگوی میان ادیان ایجاد خواهد شد.

دینانی با بیان این که اگر ادیان در زمان خلاصه شوند تفاهم غیرممکن خواهد بود، عنوان کرد: البته به دلیل این که ادیان در زمان پدید می‌آیند و قالب و شکل می‌گیرند، نمی‌توان اختلاف قالب‌ها را انکار کرد، اما اگر ما تا ابد در این قالب‌ها بمانیم، گفت‌وگو غیرممکن خواهد بود. اما اگر بتوانیم ضمن حفظ قالب‌ها از این قالب‌ها فرا برویم و به اصل ادیان توجه کنیم و رو بیاوریم، به آسانی مجال گفت‌وگو گشوده و امکان رفاقت و صلح میسر می‌شود. باید به این نکته نیز توجه داشت که با محدودیت‌ها جنگ شروع می‌شود و با سعه فکری صلح برقرار می‌شود.


برچسب‌ها: حقیقت, چیست, دکتر, دینانی, ابراهیمی, ن, و, القلم,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

برحسب قاعده عقلی آنچه برای واجب الوجود در نظر عقل ممتنع باشد ، ناچار به نحو وجوب ، وجود خواهد داشت .آن قاعده به این ترتیب است که گفته اند :« واجب الوجود بالذات ، واجب الوجود من جمیع جهات است » مقتضای این قاعده ، سلب هر گونه جهت امکانی از ساحت مقدس ذات و صفات خداوند متعال است .یعنی همان گونه که خداوند متعال در هستی خویش واجب الوجود است ، در حیات ، علم و اراده وسایر صفات کمالیه نیز واجب می باشد. وجوب اراده در مورد حق تبارک و تعالی نه تنها با اختیار وی منافات ندارد ؛بلکه موجب شدت اختیار و تاکید در معنی آن نیز می باشد؛ زیرا منشا اراده و اختیار در مورد حق تبارک و تعالی چیزی جز ذات پاک وی نیست.

به همین جهت است که برای فعل خداوند متعال هیچ گونه دلیل و برهانی جز ذات پاک وی وجود ندارد . دلیل فعل خداوند متعال ، خود خداوند متعال است و برای فعل حق جز حق برهانی نمی توان یافت .وقتی سخن از فعل حق تبارک و تعالی به میان می آید ، هر گونه پرسش و سوال به صورت چرا و چگونه ، معنی خود را از دست می دهد؛ زیرا آنچه در این باب مورد پرسش قرار میگیرد خود ، پاسخ است .و به این ترتیب فاصله بین پرسش و پاسخ در مورد افعال حق تبارک و تعالی از میان برداشته می شود.

زیرا هیچ گونه دلیل یا برهانی نمی تواند فعل حق تبارک و تعالی را به چیز دیگری بیرون از ذات پاک وی باشد ، توجیه یا تعلیل نماید .در واقع باید گفت آنچه غیر ذات و صفات حق تبارک و تعالی باشد ، می تواند با حق توجیه و تعلیل گردد. بنابراین باید گفت حق ، میزان همه چیز است و هیچ چیز دیگر نمی تواند میزان حق قرار گیرد؛ چنان چه در قرآن کریم فرموده است :«لایسئل عما یفعل و هم یسالون»

بنابراین حق تبارک و تعالی در مقام هستی خویش هم فاعل است و هم غایت ، خود انجام می دهد و غرض وی از انجام فعل خود ، چیز دیگری جز خودش نمی باشد . وقتی این مساله روشن می شود که حق تبارک و تعالی هم فاعل است و هم غایت.

هوالاول والآخر والظاهر والباطن

این مساله نیز روشن می شود که حق تبارک تعالی هم اول است و هم آخر ؛ زیرا از جهت این که فاعل فعل و مبدا عمل است ، ناچار اول خواهد بود ؛ و از جهت اینکه غایت فعل و و غرض از عمل است ، ناچار آخر خواهد بود . جای هیچ گونه تردید نیست که مقصود از اول و آخر بودن وجود حق تبارک و تعالی ، تنها تقدم و تاخر در مراتب زمان نیست ؛ بلکه مقصود از اول و آخر بودن همانا تقدم و تاخر در سلسله طولیه علت و معلول و مراتب صعودی و نزولی موجودات است . چون مراتب طولیه موجودات مراحل تشکیکی آنها در دو قوس نزولی و صعودی تحقق می پذیرد؛ پایان سیر هر موجود بازگشت به آغاز آن است به این ترتیب می توان گفت وجود حق تبارک و تعالی هم ظاهر است و هم باطن . خود وی در این باب چنین فرموده است { هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیء علیم } بطون حق تبارک و تعالی در ظهور وی نهفته است .؛ زیرا سر بطون چیزی جز شدت ظهور نیست . چه نیکو سروده شاعر پارسی گو آنجا که گفته است :

حجاب روی تو هم روی توست در همه حال نهانی از همه عالم زبس که پیدایی


برچسب‌ها: هو الاول و الاخر, قرآن, ن, و, القلم, دکتر, دینانی, ابراهیمی, تفسیر,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

امام حسين در كلام دكتر ديناني

 

فلسفه عزاداری برای امام حسین چیست؟ مگر در طول تاریخ، تنها در واقعه کربلا و حادثه عاشورا، ظلم و جنایت و بی عدالتی اتفاق افتاده است؟...

 

استاد آیا مرگ و شهادت با توجه به رسیدن انسان به افق های متعالی و ملکوتی، به معنای نیستی و نابودی است؟

-        ابداً ! در مرگ، نیستی نیست. مرگ، تعالی و گسترش هستی انسان است.

بنابراین مرگ و زندگی در اختیار خود انسان است.

-        بله. توجه داشته باشید که مرگ، مرگ هاست. یک مرگ عادی است که خوب هر پیرزنی مرگ طبیعی دارد / مردی که به اختیار میرد مرد است. مرگ اولیا اعم از اینکه به دست یک ظالم کشته شوند مانند حضرت امام حسین (ع) [یا به طور طبیعی بمیرند، با دیگر مرگ ها متفاوت است].

امام حسین (ع)، فانی فی الله است و مرگ ارادی دارد. وقتی در صحنه کربلا هم کشته شد، آن یک مرگ ظاهری بود و خوب، به شهادت رسید. [اما] حضرت امام حسین همان موقع هم که در مدینه و در خانه خودش نشسته بود، فانی فی الله بود. هر ولی ای به مقام فنا رسیده است و الّا ولی کامل نیست. ولی، همیشه در مرگ اختیاری به سر می برد. مرگ اختیاری یعنی اینکه از خودش نیست.

مرگ اختیاری را چگونه مثال بزنیم؟ عرفا یک مثال خوبی زده اند. وقتی یک میّت را به دست غسّال می دهند، غسّال آن را حرکت می دهد و این میّت، مقاومتی ندارد؛ کالمیّت بین الیدی الغسّال. مرگ اختیاری هم به این معناست که انسان در مقابل اراده حق تبارک و تعالی و خواست خداوند، از خود مقاومتی نداشته و تسلیم امر خداوند باشد. مانند میّت است یعنی خودش در مقابل خواست خداوند مقاومت و مخالفتی نمی کند و دست حق او را حرکت می دهد. مانند شیر عَلَم است که به دست حق حرکت می کند.

این مقامی است که اولیا به آن رسیده اند و از آنجا که امام حسین (ع) یک ولی کامل است، این مقام فنا را دارد. [از طرف دیگر] اولیا از مرگ نمی ترسند؛ قرآن کریم هم اینگونه صفت اولیا را بیان می کند که: « لاَ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلاَ هُمْ یَحْزَنُونَ » بنابراین ولیِ خدا خوف ندارد، غصه هم ندارد. او عاشق فنای در حق است. این مرگ و شهادت ظاهری، در ظاهر است. ولیِ خدا، آن وقتی هم که در جبهه شرکت نمی کند و به دست ظالمی کشته نمی شود، همچنان در مقام فنا هست. به قول یکی از عرفا که جمله زیبایی در این باب دارد؛ او کسی جز مولوی نیست:

مرگ را دانم ولی تا کوی دوست         راه اگر نزدیک تر داری بگو

مرگی که تو می گویی را می شناسم اما این مهم نیست، راهی نزدیکتر و سریع تر از این به من بگو.

بنابراین داستان اولیای خداوند، داستان دیگری است. مسئله کربلا هم همین است. قتل در عالم زیاد بوده است؛ قتل، غارت، کشتن، ظلم، ظالم، مظلوم و … . در بدو خلقت، از همان روزی که پسران حضرت آدم (ع) یکی به دست دیگری کشته شد، قتل اتفاق افتاد. از همان وقتی که خداوند می خواست انسان را بیافریند، [فرشتگان به خداوند] گفتند که این موجودی است که خون ریز است و « وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک » و این از همان روز اول [برای فرشتگان] معلوم بود. در عالم خیلی قتل بوده است ولی صحنه هایی در تاریخ هست که با اینکه در تاریخ اتفاق افتاده اما تجلی الهی دارد.

اگر کسی با معرفت به این مسئله نگاه کند، شهادت امام حسین یک چیز دیگر است. اما اگر کسی به امام حسین معرفت نداشته باشد، گمان می کند که این هم یک قضیه مانند سایر قضایا است. اگر کسی امام حسین را به عنوان یک ولیِ خداوند بشناسد، در آن صورت می داند که آن صحنه شهادت، چه صحنه ای است.

این حرف خیلی زیباست که: « امام حسین در مدینه، فانی فی الله بود. »

- همیشه مقام فنا داشت چرا که ولی خداست.

دکتر اسماعیل لاریجانی:

چون شما از جناب مولوی مطلبی را فرمودید، حیف است که این عبارت ایشان را نخوانم. ایشان می گوید که من خودم را به کربلا رساندم. شنیدم که آنجا سرها بریده اند و استخوان ها قلم کرده اند. اما دیدم که در آنجا غوغایی به پاست! [1]

رفتن و جولان سر میدان کنند  ***  رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود، دستی زنند  ***  چون رهند از نقص خود، رقصی کنند
مطربان شان از درون دف می زنند  ***  بحر ها در شورشان کف می زنند
این دهن بر بند از هزل ای عمو  ***  جز حدیث روی او چیزی مگو

امام راحل هم این جمله را در مورد شهدای ما به کار برده اند که: « شهدای ما در قهقهه مستانه و شادی وصولشان “عند ربهم یرزقون” اند. »

در اینجا ولیِ خدا مأموریت دارد تا جان تشنگان را به کوی یار برساند و گرسنگان را از رزق الهی بهره مند کند. یکی از اسماء الهی هم اسم رزّاق است. «یرزقون» در اینجا چه معنایی دارد؟ آیا انسان حتماً باید در میدان جهاد شرکت بکند [تا از روزی حق بهره مند گردد] یا اینکه روحیه شهادت طلبی یا طلب فنای فی الله و ورود به افق اعلی مهم است؟

- همان طور که فرمودید از صفات خداوند، رزّاق بودن است و طبعاً انسان هم مرزوق خداوند است. رزق، هم رزق ظاهری است و هم باطنی؛ رزق تن، رزق تن است. برای اینکه تن زنده بماند، غذا و آب و هوا می خواهد و اگر اینها نباشد، تن زنده نخواهد ماند. انسان به حکم اینکه تنها تن نیست و جنبه دیگری دارد – که ما نام آن را روح و روان می گذاریم و شاید مراحلی بالاتر از این هم باشد – آن جنبه هم روزی دارد. روزی روح و روان آدمی، معرفت است. من همیشه روی « معرفت » تکیه می کنم! غذای جان، آگاهی است و جانی که آگاه نباشد مرده است. مادامی که روان آدمی معرفت نداشته باشد در حکم یک مرده است. فقط یک استعداد و آمادگی [صرف] که چیزی گیرش نیامده است. زنده بودن روان و روح آدمی به غذا خوردن اوست و غذای او، معرفت است. و از روز آفرینش هم مسئله این بوده است.

آیا این معرفت، اعطایی است؟

-        همه چیز اعطایی است ولی تلاش هم لازم است. نمی شود که انسان با خود بگوید که چون اعطایی است، من بنشینم [و کوشش نکنم]. معلوم است که همه چیز اعطایی است اما تلاش هم هست. بنابراین برای [کسب] معرفت باید تلاش کرد. انسانی که در راه طلب معرفت تلاش بکند، روزی او بیشتر می شود و من قبلاً عرض کردم که خود معرفت هم توقف ندارد. معرفت، چیزی نیست که به جایی برسی و بگویی که من سیر شدم. غذای ظاهری سیری دارد، غذا که خوردی سیر می شوی – گرچه بعداً دوباره گرسنه می شوی اما فعلاً سیر شدی – ولی در غذای معنوی، سیری وجود ندارد. هرچه که شما از آب گوارای معرفت بنوشی، باز هم تشنه تر می شوی و عطش شما بیشتر می شود، [از آن طرف هم] آب گوارای بیشتری می رسد. به این دلیل است که مولانا در شعر دیگری می گوید:

آب کم جو، تشنگی آور بدست          تا بجوشد آبت از بالا و پَست

وقتی که انسان تشنه معرفت شد، باز هم معرفت می جوید. وقتی که معرفت حاصل شد و تعالی پیدا کرد خود همین، شهادت است. پس این انسان، چه در جبهه و میدان جنگ بمیرد و چه در رخت خواب، شهید مرده است. کسی که در راه معرفت بمیرد، شهید است. « وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا » یا در روایت هم هست که اگر کسی در راه معرفت بمیرد، مات شهیدا؛ کسی که در راه معرفت بمیرد، شهید مرده است.

بنابراین اساس و محور، معرفت است. هر اندازه که معرفت انسان بیشتر باشد، در واقع تعالی او هم بیشتر است و “عند ربهم یرزقون” هم بیشتر است. رزق الهی، رزق معنوی و معرفت است و هرکس به اندازه معرفتش روزی می گیرد. هرچه میزان معرفت بیشتر باشد، روزی هم بیشتر است.

این که رسول خدا می فرماید:

« اَبِیْتُ عِنْدَ رَبِّیْ یُطْعِمُنِیْ وَ یَسْقِیْنِیْ »

بن مضارع هم آورد تا بگوید که تمام شدنی نیست.

-یطعمنی و یسقینی! ساقی، حق است! یسقینی یعنی حق، ساقی است. و این کلمه «اَبیتُ» خیلی عجیب است. ابیتُ به معنای بیتوته است، یعنی شب را به روز آوردن و ابیت عند ربی یعنی با حق، بیتوته کردم! این چه مقامی است که حضرت ختمی مرتب [از آن صحبت می کند؟]

از عند ربهم یرزقون هم بالاتر است!

-خیلی مقام بالایی است و مقامی بالاتر از این نمی توان تصور کرد! کسی که شب با خدا بیتوته کند، مقامی از این بالاتر متصور نیست! و چون با حق بیتوته کردم، او ساقی من بود. این همان روزی حق است. عند ربهم یرزقون، همین است.


برچسب‌ها: امام, حسین, دکتر, دینانی, نظر, عزاداری,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

روزي شيخ ابوالحسن خرقاني نماز مي خواند.

آوازي شنيد كه :

اي ابوالحسن ، خواهي آنچه كه از تو مي دانم با خلق بگويم تا سنگسارت كنند !؟

شيخ گغت : بار خدايا ! آنچه كه از رحمتت مي دانم و آنچه كه از بخشش ات مي بينم با خلق بگويم تا هيچ كس سجده ات نكند!؟

آواز آمد : نه از تو ، نه از من!!

تذكره الاوليا

 


برچسب‌ها: تذكره, الاوليا, عرفان, خرقاني, حكايات, نكات, اخلاقي, جالب, آموزنده, و, ن, و, القلم, ن و القلم,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |

افتخار کنید به دینی که کامل ترین روش زندگی است

دلیل ذبح حیوانات،جهت حلال شدن و هم جهت سلامت دام و هرچه بهداشتی تر شدن آن است.
شاید سوال کنید که چه معجزه ای در این وجود دارد !؟
وقتی در ذبح اسلامی رگ روی به گلو بریده شود ، مغز در آستانه اغماء میرود و دیگر احساس درد از حیوان از بین میرود !

شاید سوال کنید که چطور حیوان در حین ذبح شدن دست و پا میزند ؟ آیا این نشانه درد نیست؟!

دست و پا زدن حیوان در حین بریده شدن رگ گلو نشانه درد نیست ، بلکه این رگ ارتباط غدایی بین مغز وخون است و با قطع شدن این ارتباط و کاهش غذا ، مغز به قلب دستور میدهد که هرچه سریعتر از تمام اعضاء برای او خون بفرستد ، قلب نیز با پمپ کردن خون از تمام اعضا ، آن عضو به دلیل اهمیت خون رسانی به مغز ، در اصل خود را فدای حیات مغز میکند و شروع به تشنج میکند و جالب اینجاست که خون از طریق همان رگ بریده شده از بدن خارج میشود و این باعث خروج مواد خونی و عدم لخته شدن خون در بافت ها میشود !

اما در کشور های غیر اسلامی ، او با ضربه ای حیوان را به حالت اغما میبرند که این باعث نیمه فعال ماندن گلبول های سفید و در نتیجه فعالیت میکروب ها و فاسد شدن بافت ها و به دلیل دیر خارج شدن خون لخته شده و خارج نمیشود که این میتواند منبع بزرگی برای رشد باکتری ها باشد.


برچسب‌ها: اسلام, علم, ذبح, اسلامي , حيوان, ها, شرعي, چرا, و, دليل,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
مردی با دوچرخه به خط مرزی میرسد.

او دو کیسه بزرگ همراه خود دارد.

مامور مرزی میپرسد: « در کیسه ها چه داری؟». او میگوید «شن»
مامور او را از دوچرخه پیاده میکند و چون به او مشکوک بود ، یک شبانه روز او را بازداشت میکند ، ولی پس از بازرسی فراوان ، واقعاً جز شن چیز دیگری نمییابد.
بنابراین به او اجازه عبور میدهد.
هفته بعد دوباره سر و کله همان شخص پیدا میشود و مشکوک بودن و بقیه ماجرا...
این موضوع به مدت سه سال هر هفته یک بار تکرار میشود و پس از آن مرد دیگر در مرز دیده نمیشود.
یک روز آن مامور در شهر او را میبیند و پس از سلام و احوال پرسی ، به او میگوید : من هنوز هم به تو مشکوکم و میدانم که در کار قاچاق بودی ، راستش را بگو چه چیزی را از مرز رد میکردی؟
قاچاقچی میگوید : دوچرخه!

بعضی وقت ها موضوعات فرعی ما را به کلی از موضوعات اصلی غافل میکند

برچسب‌ها: داستان, كوتاه, اخلاقي, زيبا, مطالب, نكته, نا, گفته, ها, دوچرخه, قاچاق, شن, مامور, , ,

تاريخ : | | نویسنده : بي نشان |
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد